یه زمانی متوجه شدم وقتی بابام سفره رو پهن می‌کنه و غذا رو می‌کشه، خجالت می‌کشم برم سر سفره. بعد متوجه شدم مامانم هم نسبت من همین حس رو داره، مثلا با تاخیر میاد سر سفره یا حتما یه چیز هرچند غیرضروری از یخچال برمی‌داره میاره که یه کاری کرده باشه.

همین مامانم با این که نصف عمرشو داره گله می‌کنه که کارها زیاده و چرا کمکم نمی‌کنید، حتی اگه من صبح تا شبم تو آشپزخونه باشم، باز بیکار نمی‌شینه. یعنی می‌خوام بگم این‌که ما زن‌ها کارهای خونه رو رو وظیفه خودمون می‌دونیم اندازه یه تاریخ قدمت داره و قاعدتا طول می‌کشه تا باور کنیم اشکالی نداره مردها هم بخشی از این مسئولیت رو به عهده بگیرن.

با این تفاسیر رسیدن به نقطه مطلوبی که در اون مرد و زن به یک اندازه مسئول خانه‌داری دونسته بشن  سخت‌تر هم می‌شه، چون نه تنها مردها باید قبول کنند که مشارکتشون در خانه جزئی از روال طبیعی زندگیه و "کمک" نیست، بلکه زن‌ها هم باید عذاب وجدان کارهای نکرده رو از خودشون دور کنند.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها